پس از باران

ساخت وبلاگ
با کشتی سانچی غرق شدیمبا پلاسکو سوختیمبا هواپیما 752 سقوط کردیمو با متروپل ویران شدیم ... من چه گویم که غریب است دلم در وطن                                                                      از توییتر علی کریمی اخبار تلخ تمامی ندارد. چند روزی بود می‌خواستم بنویسم. خشمگین بودم، سعی کردم به روی خودم نیاورم اما مگر می‌شود؛ به قول رفیقی، یک روز هم نوبت ماست. آخر هفته پیش را با معصومه گذراندم. کاخ گلستان را گشتیم، خندیدیم، عکس گرفتیم، ساندویچ‌های خوشمزه با سس مخصوص خوردیم، فیلم تینیجری شاد دیدیم. اما سر آخر در سکوت شب نشستیم به صحبت کردن از همه اتفاقاتی که در یک قدمی گوشمان است. از آرزوهای برباد رفته‌... از کم‌ترین مطالبات انسانی‌مان که روز به روز بعیدتر و دورتر می‌شود. جوان ایرانی هر چقدر هم که سعی کند چیزی به روی خودش نیاورد موفق نمی‌شود. سایه دلهره انگیز "عاقبت چه خواهد شد" بر زندگی همه‌مان افتاده و متاسفانه دست خالی‌تر از آنیم که کاری از دستمان بربیاید.اما در همه این تاریکی‌ها... این عکس را معصومه برداشته. پنجره‌های رنگی، آیینه‌کاری‌ها و نور فضا پر از احساس زندگی‌ست. این روزها که قلبم از درد آبادان گرفته، این عکس را نگاه می‌کنم و در دلم می‌گویم حتما روزهای روشنی هم در انتظار ماست. بالاخره شب تمام خواهد شد. برچسب‌ها: درد داشت, از رنجی که می‌بریم پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 141 تاريخ : پنجشنبه 26 خرداد 1401 ساعت: 13:10

به نظر میرسه اتفاقات کاشان گردی رو کلا میس کردم. قدیما اگه یه همچین برنامه‌ای داشتم اگه پونصدتا پست ازش نمیذاشتم آروم نمی‌گگرفتم. ولی خب الان پیر شدم و قیمتا بالا رفته و اعصاب مصاب ندارم خلاصه :)) ولی دو تا عکس که قدرتی خدا اصلا توشون مشخص نیستم میذارم به یادگار. و همینطور شفاهی بپذیرید که خوب بود. هر چی صبر کردم کسی عکس بهتری بفرسته، نفرستاد، قاعدتا باید عکس‌های بهتری وجود داشته باشه چون بالغ بر صد دفعه من صدای مریم مریم اینوووور گفتنشون که اشاره به گوشی یه نفر بود رو شنیدم و حالا مستنداتش کجاست الله اعلم. و البته این نکته که من اصلا به کسی نگفتم عکسایی که گرفته بفرسته هم توی عکس نداشتنم بی‌تاثیر نیست D; انتظار داشتم بای دیفالت برام بفرستن مثلا :))))دیشب زود خوابیدم و با اینکه زمزمه‌هایی از تعطیلی تهران شنیدم اما نمی‌دونم چطور ذهن کنجکاوم تا پاسی از شب پیگیریش نکرد و صبح که پاشدم برم ناسا دیدم تعطیل شده و انقدر خوشحال شدم تو گویی برف اومده تا کمر :))) البته سه دقیقه بعد یادم افتاد که ساعت 18 به وقت تهران با دوستان کارشناسی کلاس آنلاین دارم و تو گویی تیغی در گلو. اما حالا عیبی نداره تا اون ساعت مال خودمون باشیم تا یه فکری به کلاس هم بکنیم. بعد دیگه به یمن این اتفاق فرخنده برای اینکه دوباره برنگردم توی تخت، یه ترکیب شیر نسکافه برای خودم تدارک دیدم و با نون بربری و خامه عسلی خوردم (لبنیات از وقتی گرون شده خیلی خوشمزه شده به نظرم :/) همین دیگه بریم ببینیم امروز دنیا دست کیه. باقی بقای همگی به غیر از یک‌سری مسئولین البته :|برچسب‌ها: دانشجویی در پایتخت, لبخندهای کشدار پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 141 تاريخ : دوشنبه 2 خرداد 1401 ساعت: 5:00

آسمان ابری همایون غمگین و دلتنگم می‌کنه ولی به حدی محتوای شعرش رو دوست دارم که نمی‌تونم ازش دل بکنم :) اما چون زندگی توی ایران به همین شکل خودش هر روز آدمو به گاج و قلمچی (!) می‌فرسته، بهتره کاتالیزور استفاده نکنم. اینه که برمیگردم به همون فولدار رامین جوادی و ازش لذت می‌برم. برای ناهار مرغ مرینیت کردم و برنج خیس کردم. دوغ هم گرفتم (حقیقتا با این حجم از خواب آلودگی مریم جان کاش دوغ نخوری دیگه :/) به خاطر سمپاشی تا یکی دو ساعت استفاده از آشپزخونه ممنوعه. به دلیل اینکه انسان درسخوانی باشم آخر هفته گشت و گذار با بچه‌ها رو پیچوندم. دیشب هم یه نمودار کشیدم و بقیه‌ش رو کلی توی گروه مسخره بازی درآوردیم. مهشاد اومد یه موضوعی رو باز کرد و خوب که کنجکاومون کرد نگفت (این). و این مسخره بازی تا ساعت یک شب همچنان ادامه داشت و در نهایت به من شک داشتن که موضوع رو میدونم :/ نصف شب به خودم فحش دادم که بگیر بکپ بابا، انقدر توو حاشیه نباش! خلاصه اینجا اتمام حجت می‌کنم اگه امروز و فردا هم به حد قابل قبولی پیشرفت نکنم نفرین آمون و تمام خدایان اسلامی و غیراسلامی بر من. برچسب‌ها: دانشجویی در پایتخت پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 144 تاريخ : دوشنبه 2 خرداد 1401 ساعت: 5:00

از دیروز حال روحی خوبی نداشتم. غمگین بودم و البته هنوز هم. و علت خاصی هم برایش ندارم. البته غمگین بودن جوان ایرانی با اوضاعی که اطرافش می‌بیند علت خاصی هم لازم ندارد :) اما نگذاشتم که غم این بار زمینم بزند. برخلاف وقت‌هایی که این مود باعث می‌شود به بالا و پایین کردن الکی شبکه‌های اجتماعی بگذرانم، یا بی‌وقفه سریال آبدوغ خیاری تماشا کنم این دفعه دست خودم را گرفتم و نشاندم پای لپ تاپ. حالا درست است که یک دفعه وسط خواندن مقاله صورتم خیس از اشک می‌شد اما فقط سی ثانیه و سریع برمی‌گشتم به فکرهای مثبت و خوب. غذاهای خوشمزه درست کردم، به موسیقی‌های آرامش‌بخش گوش کردم. پیاده روی کردم، با کسانی که حالم را خوب می‌کردند حرف زدم و مغزم را گول زدم که همه چیز خوب و عالی است. گول خوردم؟ تا حد خوبی بله :) پیشرفت قابل ملاحظه‌ای در کارم نداشتم که بگویم فلان تحلیل و تحلیل را تمام کردم و بستم. اما خب چیزهایی از ویدئوهای آموزشی یاد گرفتم. نه اینکه بگویم غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کردم، اما تمرین بسیار بسیار خوبی بود برای ورود به این مسیر که گویا ناگزیر به یاد گرفتنش هستیم. و حالا قول داده‌ام اگر این بخش از کارم را تمام کردم یک قسمت سریال به صرف چیپس و پفک به خودم جایزه بدهم. به این ترتیب در سن خر پیر، باید منت کودک درون را هم بکشیم، نوازشش کنیم و مدام زیر گوشش بخوانیم "ده تا شب دیگه بخوابی همه چی درست میشه" و باز دوباره از شب دهم... .برچسب‌ها: روزهای گم‌جشکی, از رنجی که می‌بریم پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 139 تاريخ : دوشنبه 2 خرداد 1401 ساعت: 5:00